ورود شما را به سایت مدرسه علمیه اسلام شناسی حضرت زهرا سلام الله علیها گرامی می داریم

پریا : همسرم و خانواده اش خود را از دیگران برتر می دانند

 

 

29 ساله ومعلم هستم. 6 سال است که ازدواج کرده ام از همان اوایل متوجه حسادت ها و دخالت های خانواده به ویژه خواهران همسرم شدم ولی با این امید که این دخالت ها صرفاًبه مراسمها و جشن عروسی که به گونه ای من را به عنوان عروس در مرکز توجه قرار میداد ختم خواهد شد و پس از شروع زندگی دست از رفتارشان بر خواهند داشت تحمل کردم ولی پس از ازدواج چند بار به طور علنی همسرم را به اصطلاح پر کرده و با توپ پر به جانم انداختند و چه بسیار روزهایی که می توانست شیرین سپری شوند در زندگی ما با تلخی و شکنجه گذشت حتی مراسم عروسیمان که به بغضی برای من تبدیل شد و البته به ایشان که خوش گذشته بود این من و همسرم بودیم که جشن را با دلخوری سپری کردیم صبح روز بعد زد و خورد داشتیم

...  هرگز به رویشان نیاوردم که با زندگی وآرزو های ما چه کردند. در 99 درصد موارد حتی تا پای مرگ خود جنگیدم ، تحمل کردم، دم نزدم و اجازه ندادم حتی خود آنان متوجه نزاع ها و درگیری های ما شوند جز یک مورد که در همان روزهای اول اتفاق افتاد آن هم به دست همسرم که با مادر من تماس گرفت تا بگوید (دخترشان)یعنی من حرف او را گوش نداده ام و لیاقت این زندگی را ندارم و باعث شد هم خانواده من و هم خانواده ی خودش از دعوایی که مسبب آن خواهرش بود مطلع شوند. امروز پس از گذشت 6 سال زندگی با این مرد در حالی که فرزندی 3 ساله دارم حس میکنم که به بن بست رسیده ام همواره احترام خانواده اش را داشته ام هرچند او گاهی به خانواده ی من بی حرمتی کرده و از آن جا که می داند نمی خواهم خانواده ام را خصوصاً مادرم را ناراحت کنم اخیراً در هر بحثی مرا تهدید می کند که به منزل مادرت رفته و باعث می شوم بفهمند تا آبرویت برود . برای هر چیزی مرا شکنجه می دهد .

مدام سعی دارد برتری خود را به من اثبات کند در حالی که من همیشه او را قبول داشته ام و به تصمیماتش بها میدادم. خودو خانواده اش را از من و خانواده ام و البته از همه ی مردم برتر می داند و نه تنها خودش بلکه خانواده اش مدعی هستند که ما بری از نقص و اشتباه هستیم.

همسرم همواره سعی در تحقیر من دارد و هر روز تلاشش برای به زانو در آوردن من بیشتر می شود . او 10 سال از من بزرگتر است پس از تولد فرزندم در هیچ مناسبتی هدیه ای به من نداده است با این که می دانم مشکلی برای این کار ندارد حتی یک تبریک زبانی را هم از من دریغ می کند . روابط زناشویی ما بسیار کم رنگ است و در این سال اخیر شاید به تعداد انگشت های یک دست هم نبوده و اغلب هم به خواست من انجام شده است و ناگفته نماند که من از رابطه زناشویی ام راضی نیستم.

اخیراً فاصله زمانی نزاع هایمان خیلی کمتر شده و قهر های طولانی مدت زندگی را برایم زجرآور کرده و درهمین دو ماه اخیر بی حرمتی هایش به خانواده ام به شکل قابل توجهی علنی و زیاد شده و بی پروا مرا به مبارزه می طلبد و هر چه تلاش می کنم مشکلاتمان را پنهان کرده و میان خودمان حل کنیم او از این مسئله سوء استفاده می کند و مرا تحت فشار قرار می دهد اخیراً هرکسی با من روبرو می شود بی مقدمه عنوان می کند که از ظاهرم پیداست تحت فشار هستم و نزدیکانم نیز از رفتارم پی برده اند که مشکلی پیش آمده چرا که به زعم ایشان مدتی هست که حساس و عصبی شده ام.

نمیدانم چه باید بکنم احساس می کنم زندگی ذلت بار و زجرآور برایم غیر قابل تحمل شده و راه به جایی ندارم خسته شدم تا کنون به هر راحی فکر کرده ام ولی به خاطر فرزندم و مادرم تنها چیزی که در موردش جدی فکر نکرده ام طلاق است اما بارها همسرم اظهار داشته اگر نمی خواهی می توانی بروی ولی بچه ام را می گذاری و می روی

لطفاً کمکم کنید

درمانده و مستاصل شده ام."



پاسخ استاد مشاور سرکار خانم الهامه محسنیان ( کارشناس ارشد مشاوره)

 

دوست گرامی سلام. من احساس شما را کاملا درک می کنم. شما شش سال پیش با کوله باری از امید و آرزو پا به زندگی جدیدتان گذاشتید، توقع یک مراسم عروسی شیرین و به یادماندنی را داشتید، پس از آن دوست داشتید زندگی توام با مهر و عطوفت با همسرتان داشته باشید و ...

درک می کنم هنگامی که انتظاراتتان کاملا مطابق میلتان پیش نرفت چه احساسی داشتید و احتمالا اکنون زمان زیادی از وقتتان را صرف فکر کردن به مسائل پیش آمده و لحظاتی که از دست داده اید می کنید و افسوس می خورید.

درست است، بدون شک دیگران گاهی می توانند باعث شوند به ما احساس ناخوشایندی دست دهد، آنها گاهی می توانند احساسات ما را در دست بگیرند و باعث رنجش ما شوند، آنها گاهی می توانند تصمیم بگیرند که چه موقع ما شاد باشیم و چه موقع ما غمگین باشیم ...

اما این اتفاقات دقیقا زمانی پیش می آید که ما به دیگران چنین اجازه ای را بدهیم، زمانی که ما به آنها اجازه بدهیم کنترل احساسات ما را در دست بگیرند و خودمان فقط به عنوان تماشاچی، آنها و احساساتمان را نظاره کنیم، زمانی که ما هیچ تلاشی برای بازپس گیری کنترل احساسات و هیجاناتمان نکنیم، زمانی که ما به قدرت دیگران بیش از قدرت خودمان باور داشته باشیم، زمانی که ما اعتمادمان از خودمان سلب شده باشد و به قدرتمندی تاثیر دیگران در خودمان، باور پیدا کنیم و ...

پس سهم ما از خودمان چه می شود؟اگر ما به طور قطع بگوییم که برای بهتر کردن حالمان هیچ کاری از عهده مان بر نمی آید، در حق خود اجحاف کرده ایم و فرصت زندگی کردن شیرین را از خود دریغ کرده ایم.

دوست من شما 6 سال کنترل احساسات خود را به دست دیگران سپرده اید، در حالیکه تنها کسیکه شایستگی آن را دارد که به شما بگوید چه زمانی شاد باشید و چه زمانی غمگین، خود شما هستید و نه هیچ کس دیگر.

طبیعی است که هر انسانی بایستی به خود این فرصت را بدهد که گاهی غمگین باشد و از شرایط موجود احساس ناراحتی کند، اما فرد تصمیم گیرنده در مورد زمان و میزان این ناراحتی، خود شما هستید و نه دیگران. پس تصمیم بگیرید که از این پس خودتان تصمیم گیرنده اصلی باشید و به راحتی احساساتتان را تحت تاثیر حرف ها و رفتارهای دیگران قرار ندهید، خود را قوی کنید، به خودتان، ظاهرتان، و افکار و احساساتتان بیشتر بها بدهید، اعتماد به نفستان را بالا ببرید و زندگی تان را در دست بگیرید... انشاءالله به کمک خدا موفق خواهید شد.

 

این طور که شما عنوان کردید یکی از مسائلی که در زندگی شما بسیار تاثیر گذار بوده است خانواده همسرتان بوده اند. بنابراین بیشتر مطالب من در این مورد بوده است. در اینجا چند نکته دیگر را نیز برایتان مطرح می کنم، انشاالله مفید باشد:

*         یادتان باشد گاهی بحث کردن با برخی افراد می تواند بی فایده باشد. برخی افراد هستند که عقیده ات را می پرسند اما نظرت را نمی خواهند! پس بحث کردن با آنها بی فایده است و بیشتر باعث برتر شدن اوضاع می شود. پس باید طرف مقابل خود و موقعیت موجود را بشناسید و متناسب با آن رفتار کنید. اگر احساس می کنید طرف مقابل شما به هیچ عنوان قادر به پذیرش دیدگاه های شما نیست، بحث کردن با او بیشتر باعث ضربه زدن به شما می شود. هر چند این را نباید با تسلیم محض شدن در برابر خواسته های دیگران اشتباه گرفت، گاهی داشتن قاطعیت در زندگی کاملا لازم است.

*         به قول یکی از دوستان روانشناس: "سعی کنید افراد حسود را درک کنید، زیرا حسادت نشان دهنده خلا عاطفی و احساس ناامنی آنها است، به جای درگیری، با آنها همدلی کنید و اعتماد به نفسشان را بالا ببرید، در این صورت بهتر می توانید نتیجه بگیرید."

*         این نکته را فراموش نکنید که افرادی که در دوران کودکی با خلا عاطفی مواجه شده اند، در دوران بزرگسالی درصدد جبران آن هستند. برخی از این افراد سعی می کنند برای اینکه احساس بهتری پیدا کنند به موفقیت های بیشتری دست پیدا کنند و خود را بالا بکشند، اما برخی دیگر از افراد هستند که این توانایی در آنها خاموش شده است، آنها قادر به چنین کاری نیستند اما برای اینکه این احساس ناخوشایند را در خود کاهش دهند دست به تحقیر دیگران می زنند تا بتوانند خود را بالا بکشند.

دلیل این موضوع این است که یکی از ویژگی های طبیعی انسان این است که احساس های ناخوشایند را از خود دور کند و سعی کند به تعادل و آرامش برسد. برخی افراد می توانند راه درست را پیدا کنند اما برخی دیگر به کمک نیاز دارند. پس بهترین کار می تواند این باشد که به چنین افرادی کمک شود به موفقیت های بیشتری در زمینه های مورد علاقه شان برسند. زیرا تحقیر و سرزنش کردن چنین افرادی باعث می شود آنها احساس ناخوشایند تری نسبت به خودشان پیدا کنند و در مقابل بیشتر دست به تخریب دیگران بزنند.

 

در نهایت اینکه طبیعتا زندگی شما و همسرتان همانند هر زندگی دیگری، احتیاج به ترمیم و بازسازی دارد. بنابراین سعی کنید مهارت های لازم را برای ترمیم مجدد زندگی تان بیاموزید و همسرتان را نیز به بهترین شکلی که فکر می کنید جواب می دهد، به این امر ترغیب کنید. در این مورد می توانید به مشاوره های قبلی در این سایت مراجعه کنید و از مشاوره حضوری بهره بگیرید. شاد و سربلند باشید.

 

 

 

 

    

نظرات

میهمان (تایید نشده)
30 شهريور 1393

با سلام
من 29 ساله و یه پسر 1ساله دارم
6سال پیش با همسرم به صورت کاملآ سنتی ازدواج کردم
مهمونی که میریم همیشه دل واپس اینم که وسط مهمونی میگه پاشو بریم
مطب دکتر باید به منشی التماس کنم که زود منو راه بنداز که شوهرم عصبی نشه
فقط حرف خودشو قبول داره همیشه برا کاراش توجیه میاره که کارش کاملآ منطقی و درسته
خیلی خودخواه و مغروره مشاوره رفتم میگه باید شوهرتم بیاد
گفتم بیا بریم مشاوره میگه من ایرادی ندارم تو باید مشاوره بگیری
نمیدونم باید چکار کنم
انقدر عصبی شدم که همه موهام ریخته یه راهی جلو پام بذارین ممنون میشم

فاطمه (تایید نشده)
26 مرداد 1393

بإسلام وخسته نباشي من زن ٣٨سال نزديك ٢١سال از ازدواجم ميگزره و داري چهار فرزند ٢٠/١٨/١٦/١٤ساله خدا راشكر اينجا را پيدا كردم شايد شما كمكم كنيند تا زندگيم از هم نپاشه من خارج از كشور هستم يا امام رضا غريب كمكم كن از شما مشاوران ميخوام كمكم كنيد من اينجا غريبم زندگيم داره از هم ميپاشه انقدر مشكلاتم زياد نميتونم همه را بنويسم حدقل يك شماره تماس بديند با خود مشاوران حرف بزنم اميدوارم نا اميدم نكنيند يا حق

ارسال نظر جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.
0 + = 8
پاسخ این سوال ریاضی را بصورت عدد وارد كنيد نه حروف. به عنوان مثال در پاسخ "دو + چهار =؟" وارد کنید "6".
کليه حقوق اين سايت متعلق به مدرسه علمیه اسلامی شناسی حضرت زهرا سلام الله علیها مي باشد و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.

آمار سایت

  • بازدید کل: 7,914,711

    اوقات شرعي