ورود شما را به سایت مدرسه علمیه اسلام شناسی حضرت زهرا سلام الله علیها گرامی می داریم

سمیرا: همسرم و خانواده اش همه چیز را از من مخفی می کنند!

 

سمیرا: همسرم و خانواده اش همه چیز را از من مخفی می کنند!

1392/10/04  |  21،889 بازدید

سوال :

سلام من نزدیک دو سال هست که با همسرم ازدواج کردم و حدود سه ماهه خونه ی خودمون هستیم. از همون چندماه اول بعضی از رفتارای خودش و خانوادش خ ادیتم میکنه و اونم اینه که همه چیزو ازم پنهان میکنن همیشه به شوهرم زنگ وقتیکه تو اداره س زنگ میزنن حتی مریض شدن گوش بجه ی خواهرش یل آرایشگاه باز کردنشونو از من پنهان میکنن حتی از اینکه مثلا جنسیت بجه ی فلانی کیه؟! با خودم میگم آخه اینا جه چیزای مهمی ان که باید از من پنهان کنن؟ همشون حتی احوال منو از شوهرم میپرسن اونم تو وقت اداری میگم خب به خودم زنک بزنن دیگه.تاره انتظارم دارن من هرروز جویای احوالشون باشم. واقعا این رفتارشون اعصابمو
داغون کرده. از همه بدتر دفاع بی چون و چرای همسرم از اوناست با اینکه میدونه حق با منه اما هرگز حاضر نیست  قبول کنه که اونا کار درستی نمیکنن. من احساس میکنم که شوهرم بیk من وخانوادش وایساده و دستاشو به حمایت از اونا باز کرده منم اینور تنها وایسادم دیگه از شوهرم هم بیزار شدم. بهم بگید چیکار کنم؟
خواهش میکنم

پاسخ مشاور ( خانم محسنیان ):

دوست عزیز با سلام. موضوعاتی که شما مطرح نمودید، مثلاً پنهان کاری های خانواده همسرتان و همچنین دفاع غیرموجه همسرتان از آنها و ....، برای هر فردی که تازه وارد یک زندگی جدید می شود به شدت آزار دهنده است و می تواند انرژی زیادی از فرد بگیرد. اما آنچه شما باید بدانید این است که متاسفانه موضوعات این چنینی میان برخی از خانواده ها، به خصوص در اوایل ازدواج که خانواده ها هنوز شناخت کاملی از هم ندارند و هنوز در پی آزمودن یکدیگر هستند، بسیار طبیعی است و گمان نکنید که این موضوعات فقط مختص شما است. هر فردی در وایل ازدواجش به نوعی با اینگونه مسائل روبرو می شود. بنابراین بهتر است خود را آماده سازید که بتوانید با موفقیت از این دوران اولیه زندگیتان بگذرید و بتوانید به مرور اعتماد همسر و خانواده همسرتان را جلب نمایید و سپس انشاءالله در کمال آرامش به زندگی شیرینتان ادامه دهید. امام علی (ع) می فرمایند: "در برابر دنيايى كه گرفتارى آن، مانند خواب هاى پريشان شب مى گذرد، شكيبا باش" (بحارالأنوار، ج40، ص348، ح29).

در زمینه مخفی کاری های خانواده همسرتان، مطمئن باشید که این پنهان کاری ها قرار نیست تا سالهای سال ادامه یابد. بنابراین به آنان فرصت دهید که به خلوص نیت شما پی برده، شما را عضوی از خانواده خود بدانند، و سپس با میل و رغبت قلبی خودشان (و نه با زور و اجبار شما) خبری را برای شما بازگو کنند. پس در این زمینه هیچ عجله ای نداشته باشید. مطمئناً اگر برای مدتی از برخی از مسائل بی خبر باشید، چیز خاصی از دست نخواهید داد. اگر از این پس متوجه شدید که موضوعی را از شما پنهان کرده اند، حساسیت نشان ندهید و اگر خبر مسرت بخشی برای آنها بود خوشحالی خود را به آنان نشان دهید. در این مدت سعی کنید روابط صمیمانه و متعادلی با خانواده همسرتان برقرار نمایید و دل آنها را به دست آورید.

 اما این را هم بدانید که فقط تعداد محدودی از خانواده ها هستند که به سختی دیگران را وارد حریم خصوصی خود می کنند و انتظاری خلاف آن از چنین افرادی، بیشتر از اینکه کارساز باشد انرژی کاه است. پس در این صورت این ویژگی شخصیتی آنها را بپذیرید و بر خود سخت نگیرید. به هر حال آنها خانواده همسرتان هستند و چاره ای جز معاشرت کردن با آنها ندارید. پس طوری برخورد کنید که در این معاشرت ها کمترین آسیب را ببینید. چنان که حضرت رسول (ص) فرموده اند "بردبار نيست آن كه با كسى كه چاره اى جز معاشرت با او ندارد به نيكى معاشرت نكند، تا اين كه خداوند براى او راه نجاتى از معاشرت با وى فراهم آورد." (كنزالعمال، ج3، ص130، ح5815).

اینکه خانواده همسرتان ترجیح می دهند زمانی با فرزندشان تلفنی صحبت کنند که شما در کنارش نباشید، باز هم میان برخی از خانواده ها رواج دارد و برخی از عروس ها از این مسئله طبیعتاً گله مند هستند. هرچند حق با شما است و این مسئله ناراحت کننده است، اما می توانید برای کنار آمدن با آن کمی از زاویه دید آنها به قضیه نگاه کنید. آنها سالهای سال برای فرزندشان زحمت کشیده اند. احتمالاً در صورت حضور شما موقع تلفن صحبت کردن یا حتی در دیگر مواقع که شما با هم هستید، تصور می کنند که فرزندشان به طور کامل به آنها تعلق نخواهد داشت و نمی توانند به راحتی با فرزندشان رابطه برقرار کنند. اکثر این خانواده ها زمانی که حس کنند فرزندشان هنوز به آنها تعلق دارد و همسرش نیامده است تا او را تصاحب کند، دست از این رفتارشان بر می دارند. بنابراین بهتر است آنها را آزاد بگذارید که هر جایی که می خواهند با فرزندشان صحبت کنند. آنچه مبرهن است این است که او همسر شما است و بیشتر وقتش را با شما خواهد گذراند، و شمایید که می توانید با ظرافت های زنانه قلب او را به تسخیر خود در آورید. پس همسرتان را میان خودتان و خانواده اش قرار ندهید. شما جایگاه خود را داشته باشید و خانواده اش جایگاه خودشان را.

از طرفی همیشه هم نمی توان مطابق میل دیگران رفتار نمود و بهتر است همیشه در هر کاری تعادل داشته باشید. این انتظار آنان که شما همیشه باید با آنها تماس بگیرید کمی نامعقول است. سعی کنید به تدریج ارتباطاتتان را با آنها به حد معقول برسانید و آنها را به هیچ کار خاصی عادت ندهید. چراکه رفتاری که عادت شد را  نمی توان براحتی تغییر داد.

نکته دیگری که شما را به شدت آزار می دهد این است که احساس می کنید در نظر همسرتان، جایگاه خانواده اش قوی تر از جایگاه شما است و شما تنها مانده اید. اگر چنین احساسی دارید، همانگونه که ذکر شد باید میزان حساسیت تان را نسبت به خانواده همسرتان به تدریج کاهش دهید و نسبت به کارهای آنها بی تفاوت شوید. اگر کمی با خود بیندیشید می بینید که کارهای آنها خیلی هم غیر قابل تحمل نیست. اما اگر زمانی احساس کردید که نمی توانید یکی از رفتارهای آنها را تحمل کنید، با در نظر گرفتن برخی از شرایط می توانید آن را با همسرتان بازگو کنید. اما بدانید که خانواده هر فرد بخشی از هویت آن فرد است، پس نباید بی مقدمه هویت همسرتان را زیر سوال ببرید. این موضوع خیلی هم بد نیست که فردی از هویت خود دفاع کند، پس از همسرتان انتظار نداشته باشید پا به پای شما خانواده اش را محکوم کند. به حمایت اندک همسرتان بسنده کنید و انتظار نداشته باشید صددرصد والدینش را محکوم کند. همانگونه که احتمالاً شما هم دوست ندارید خانواده خودتان وجهه خوبشان را در نظر همسرتان از دست بدهند و سعی می کنید به نوعی آنها را نزد همسرتان خوب جلوه دهید. دیگر اینکه هیچگاه در زمان عصبانیت با همسرتان درباره این موضوعات صحبت نکنید، طبیعتاً او در برابر شما جبهه خواهد گرفت، در زمان صحبت کردن حتماً به ویژگی های مثبت آنان اشاره کنید و نشان دهید قدردان زحماتشان هستید. اما بگویید برخی از برخوردهای آنان به رغم نیت خوبشان موجب سوء تفاهم و ناراحتی شما شده است. در زمان صحبت نیز به هیچ عنوان او را تهدید به قطع رابطه یا برخوردهای شدید دیگر نکنید.

دوست عزیز در نهایت این را بدانید آنچه مهم است سلامت جسمانی و روانی شما است. پس هر آنچه که انجام می دهید و هر صبوری که به خرج می دهید در ابتدا برای رسیدن به آرامش خودتان خواهد بود. همسر و خانواده همسرتان را همانگونه که هستند بپذیرید، به خوبی های همسرتان فکر کنید و سعی کنید او را به جایگاه قبلی اش در ذهنتان برسانید، لبخند بزنید و شاد باشید.

 

    

نظرات

attarzade
21 بهمن 1399

با سلام

دوست عزیزاز اینکه موضوع خود را با ما مطرح نمودید متشکریم

لکن جهت مشاوره حضوری یا تلفنی و حل مشگل خود به صورت ریشه ای می توانید روزهای زوج از ساعت 9 الی 12 با این شماره  تماس بگیرید.38535848

attarzade
16 بهمن 1399

با سلام  خدمت دوست عزیز

در رابطه با وابستگی همسرانشون به خانواه هاشون گله دارند اول این سوال مطرح هست آیا اولویت اول انها هستن یا اولویت دوم؟گر اولویت اول خانواده همسرتون میباشد باید این مسئله رو اینجا جستجو کنیدکه ایا قبل از ازدواج هم این وابستگی بوده واین حس کمک کردن در همسرتون واحساس مسئولیت ایشان نسبت به خانوادشون بوده یا بعد از ازدواج پیدا شده اگر از اول بوده خب طبیعیه که ادامه داشته باشه ولی باید ایشون اهم ومهم کنن دراسلام هم سفارش شده دردادن نفقه باید اولویت بندی شود اول همسر وفرزندان وبعد پدرومادر وبعد خواهروبرادر وغیره ومسئله بعدی اینکه فرموده بودید مسائل رو مخفی میکنن چون شمابیش از اندازه نسبت به اقدام ایشان حساسیت نشان داده‌اید اگرشماهم در این زمینه کمی همسرتان را همراهی میکردید ایشان از شما پنهلن نمیکرد بلاخره بعضی اشخاص دوست دارند دهقان فداکار باشند وگره از کار دیگران باز کنند اگر این کارشان انصافا در حق شما اجحاف نمیشود خب چه اشکالی دارد بذارین انجام دهد شما اگر برادری داشتیدوپدرو مادرتان از ایشان توقعی داشتند مثل پرداخت قبض آبوبرق وامثالهم اگر زن برادرتان مانع میشد وبرادرتان انجام نمیداد شما چه حسی نسبت به آنها داشتید؟بلاخره همه درجایگاه خودمادرند مادرشوهرند خواهرشوهرند پس مثبت به خانواده همسرتان بنگرید منفی فکر نکنیدچراکه انها هم نسبت به شما طبیعتا منفی فکر خواهند کردسعی کنید دراین مورد غر نزنید متهم نکید وگارد نگیرد چراکه هیچ فایدهای ندارد با دوستی ونزدیک شدن به خانواده همسرتون بیشتر میتونید اعتماد شوهرتونو به خودتون جلب کنید

میهمانnashnas (تایید نشده)
13 شهريور 1396

سلام من دوره عقد هستم نزدیک دوسال هس عقد کردیم از اول عقد برام ناراحتی پیش اومد خیلی کوتاه اومدم و اون موقع نامزدم شروع بکار نکرده بود پول نداشت اما الان ک سرکار هس و ماهیانه 5میلیون حقوق میگیره برا من خرج نمیکنه میگه لازم نداری در طول سال میگه دوتا مانتو اونم به زور میگیره اما خانواده خودش بخوان لباس بخرن سریع پول میده بهشون خیلی ناراحت میشم

رها (تایید نشده)
20 تير 1396

سلام شوهر من مجتمع فولاد مبارکه کار میکنه و بهم نمیگه چقد حقوق میگیره و هروقت ازش پول میخوام میگه ندارم خیلی دارم اذیت میشم

میهمان (تایید نشده)
22 آذر 1395

من هم این موضوعات برام پیش اومده آخر از همه باید بفهمم تو این خونه چه خبره

جوجو (تایید نشده)
23 آذر 1394

من سه ماهه ک ازدواج کردم.قبل از ازدواج و تو دوره نامزدی به این بهانه که خاله اشون مرده من و به هیچ کس معرفی نکردن...و بعدش معلوم شد که به این خاطر به هیچ کس نگفتن که پسرشون نامزد کرده که امیدوار بودن همه چیز به هم بخوره و تموم بشه...تو دوره خرید برای عروسی هم مادر شوهرم و برادرشوهرا و خواهرش کلا یک بار کمک نکردن بماند ک سر مهریه چ بحث ها که به راه نیافتاد و تا مرز نابودی پیش رفت همه چیز...خلاصه اینکه الانم پنهان کارن....اصولاهمه چیز و از من پنهان میکنن...شوهرمم همینطور..برای من پول نداره خرج کنه.در حالی ک درآمدش خیلی خوبه شرکت داره و چند تا کارمند داره بهدش توی خرید ی دونه کفش و کرم هی ای دست اون دست میکنه.. در ضمن این هم بگم ک مادر شوهرم تا حالا نشده ی بار هم به من زنگ بزنه و حالم و بپرسه در حالبپی ک همسرم مرتبا به من غر میزنه تو چرا زنگ نمیزنی حال مامانم و بپرسی....کلا از همسرم دلسره شدم. ما قبل با هم دوست بودیم ...

سارا (تایید نشده)
19 آذر 1394

منم واقعن خسته شدم اما نميدونم چيكار كنم شوهرم بشدت پنهان كاري ميكنه نصف حقوقش رو براي مشكلات عمو و خاله و عمه اش ميفرسته اما خودمون تو هزينه هاي زندگيمون مونديم واقعن نميدونم چيكار كنم خسته شدم به فكر همه هست به جز من

میهمان (تایید نشده)
18 تير 1394

سلام. همشون پنهان کارن. خانواده شوهرم میرن خواستگاری برا برادر شوهر و من بعدا از دوست واشنا میشنوم یعنی به من نمیگن.

مریم (تایید نشده)
11 خرداد 1394

به عنوان کسی که از مخفی کاری و پنهان کاری شوهر و خانواده شوهرش رنج میبرده چند سال ، میخوام یه توصیه دوستانه کنم اینجا....با پنهان کار پنهان کار باشید......من انجام دادم و نمیگم اخلاق گندشون عوض شده...نه ولی فکرشون مشغول منه و همیشه همه چیزم براشون مبهمه و نمیدونین چه حس خوبیه....امشب یه موضوعی مطرح کردم با شوهرم...در مورد خودم و جاریم...انتظار داشتم از من دفاع کنه و بگه عزیزم تو درست میگی مثلاً...ولی خفه خون بود و هیچی نگفت...این چندمین باره که انتظار دارم از من دفاع کنه و نمیکنه ...از این به بعد پشتیبانیه منو هم از دست داد و ازش هرگز دفاع نخواهم کرد

میهمان (تایید نشده)
04 خرداد 1394

به نظرم اونهايي كه خيلي احساس زرنگي ميكنن اينطوري هستن من 10 ساله ازدواج كردم و خانواده شوهرم خيلي پنهان كارند البته براي من هم كارهاي اونها اهميتي نداره اما جالبه كه در كوچكترين مسايل زندگي ما فضولي مي كنن و نظر ميدن مثل بچه دار شدنمون, دكترهاي من,كار من, رفت و آمدمون با فاميلها و....ولي درباره خودشون اطلاعات نميدن مثلا يه بار پرسيدم مهريه فلان دختر فاميل شون چقدره با لحني گفتند نمي دونيم كه از فضوليم خجالت كشيدم ولي از من مي پرسن چرا همسايه تون طلاق گرفته !!!!!!!!! گفتم من تا به حال فقط دوبار ايشون رو از نزديك ديدم.كلا ربطي نداره خانواده زن يا شوهر ,بعضي فاميل هاي خودمون هم همينقدر فضولند, مثلا جزييات خواستگاري هاي من و خواهرم رو مي پرسيدند اما نامزدي دختر خودشون رو پنهان كردند... آدمهاي فضول زيادند و متاسفانه فكر مي كنند زرنگ اند

نسيم (تایید نشده)
14 شهريور 1393

سلام .از روزي كه ازدواج كردم تنهاشده ام.پانزده سال هست كه با انواع كتمان وپنهان كاري شوهرم وجانبداري هاي بي مورد اواز خانواده اش ،روان واعصاب از كف مي دهم.حسابهاي بانكي مخفي اوهووي من شده است.من در كنار او وخانواده اش ،با تمام اجترامي كه برايشان قايلم ،بيگانه وار ايستاده ام.هيچ كدام از اعضاي خانواده اوبه تلفن خانه زنگ نمي زنند.سه ماه تابستان من به مهمانداري از آنها كه ساكن شهرستان هستند گذشته،تو ترافيك تبريز آنها رادكتر ميبرم ،ساعتهاي طولاني خريد مي برم بعد با عجله ناهار وشام درست مي كنم .لازم به ذكر هست كه خونه هيچ كدومشون نه دعوت مي شم ونه چيزي .اعتراض هم نبايد بكنم چون طرفداري شوهرم منو بدهكار هم مي كنه.اين آدمها موقع رفتن يك بار هم تشكر نمي كنند.حالا اين همه زحمت وجانبداري را اضافه كنيد به مخفي كاري شوهرم در همه موارد .شوهرم يك بار هم به من نگفته كه دوستم داره.او در مورد تحصيلاتش هم پنهانكاري كرده بود من كه اونو مهندس مكانيك صنعتي شريف مي دونستم بعد از عقد پي بردم كه سال دوم ترك تحصيل كرده بود .اين موضوع را از فرط علاقه از من مخفي نكرده بود .نگفته بود چون نمي خواست بادادن جواب رد من ،ديگران چيزي بفهمند.
حالا من كه ،صادق ويك روهستم و همه آرزوهايم را براي داشتن يك همدم وهمراز از دست داده ام ،مي دانيد امروز براي چه همسرم با من قهر كرده است؟سر اين كه پسرم از پيامك موبايلش موقع بازي ،فهميده كه سود بانكي اش فلان قدر شده است.موبايلش را كوبيد زمين وپسر نوجوان منو كتك زد كه چرا فضولي كرده است.لازم است بدونيد كه ما اصلا از دانستن مبلغ جيب شوهرم سو استفاده نمي كنيم.اوذاتا پنهان كار هست.ببينيد آرزو مي كنم روزي بتوانم بي حس اين كه او چه چيزي رو از من پنهان كرده ،زندگي كنم.بسيار قانعم .خداترس هستم وبراي كل بشريت ارج قايلم .تا به حال كسي را با زبان نرنجادم.كسي را مسخره نكردم اما بارها به خاطر اين كه شوهرم وخانواده اش كسي را مسخره كردند،غصه خوردم.دلم خيلي شكسته .حق من با اين همه عشق بي جواب ،اين همه تنهايي نبود .با معدل الف كارشناسي و كارشناسي ارشد از دانشگاههاي دولتي اين مملكت با انساني روبرو هستم كه حق همسري برايم قايل نيست وتواضع منو به حساب حقارتم مي گذاره.كمكم كنيد. خدابصير واقعي است و علم بينهايتش برقلب من ناظر هست .شما وسيله او شويد براي التيام وتاسف من.

میهمان (تایید نشده)
24 ارديبهشت 1393

سلام- دقیقا همه اینها و بدتر را از جزئی تا کلی من تجربه کردم و از همشون متنفرم و تنها مشکل من در رندگی همین کارهای اونها و دفاع و تعصب بی دلیل و افراطی شوهرمه با شما هم دردم

میهمان (تایید نشده)
12 بهمن 1392

با سلام و خسته نباشید
دقیقا منمهمین مشکل و دارمودیگه از پنهان کاریهای شوهرم و خوانواده اش خسته شدم بعد از 9 سال زندگی از روز اولم بدترپلید و پنهان کار شدند.حتی توی موارد مالی هم شوهرم پنهان کاری میکنه.
دیگه دارم دیونه میشم توروخدا کمکم کنید چه طوری شوهرم رو سمت خودم بکشم توی این سالها خیلی تلاش کردم ولی نتیجه نگرفتم ،دقیقا زندگیم یه جور پوز زنی بین منو خوانواده شوهرم شده که این وسط دائم در تلاشیم که کی برنده بشه و پوز اون یکی رو بزنه.این در صورتی که از اول ازدواج من و شوهرم خیلی مشکلات داشتیم و با صبر و کم توقعی من این مشکلات تا حدی برطرف شده وتمام سختی ها رو من کشیدم. ولی خانواده شوهرم فقط توی خوشی های شوهرم سهیم بودند و هیچ باری از دوشمون بر نداشتند که گذاشتنم.ولی شوهرم خوانواده اش و اولیا می دونه ،اول اونها رو قبول داره بعد من.میگی من تو برام مهمتری ولی فقط حرفه چون در عمل همیشه ثابت کردهاونا براش مهمترن و پشت منو خالی کرده کمکم کنید.

mosavi
23 بهمن 1392

با سلام

شما می توانید پاسخ خود را در لینک زیر مشاهده نمایید.

از پنهان کاریهای شوهرم و خانواده اش خسته شدم

 

ممنون از اعتمادتان

سمیرا (تایید نشده)
04 دى 1392

خ ازتون ممنونم اما خ سخته. امشب شوهرم که رسید خونمون خسته بود خوابید حدود دو ساعت زودتر از موقع معمول برگشته بود و صدای گوشیشم بسته بود. مامانش چهار بار بهش زنگ زد ولی چون صدای گوشی بسته بود نشنید منم جواب ندادم. دیگه از هفت به بعد که میدونه همسرم اکثرا اونموقع خونه س زنگ نزد. چون احتمال میداد برگشته خونه و حتما پیش منه! مادربزرگ من مرحوم شده بود اما عمه ی شوهرم نیومده بود من خداشاهده نه بخاطر گله فقط پرسیدم عمه فلانی و اصلا ندیدم هیچ چی نگفتن لام تا کام بعدش شوهرم گفت مامانم میگه ماشین گیر عمه ت نیومده . خب اینو پیش من میگفت چه ایرادی داشت.لازمه بگم ناراحتی من از نیومدن عمه نیست ها از طرز برخورد ایناست. جالبه که این چیزا مسایل خاصی نیستن که نیاز به پنهان کردن باشه.ایناس که آزارم میده. پدرشوهرم مغازه شو فروخته داده به برادرزادش فعلا خودش الان یکی رو تو مسیر خونشون اجاره کرده این موضوع و اینا دوماهه به من نگفتن حتی شوهرم وقتی ازش سوال میکنم میگه چیز خاصی نبود که! درحالیکه این خبرو زنداییم بهم میگه منم از همه جا بیخبر! کلافه شدم.آخه اینا چرا اینجوری ان؟

ارسال نظر جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.
6 + = 23
پاسخ این سوال ریاضی را بصورت عدد وارد كنيد نه حروف. به عنوان مثال در پاسخ "دو + چهار =؟" وارد کنید "6".
کليه حقوق اين سايت متعلق به مدرسه علمیه اسلامی شناسی حضرت زهرا سلام الله علیها مي باشد و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.

آمار سایت

  • بازدید کل: 7,903,061

    اوقات شرعي